ساعت و تاريخ

باید افراد سمی را از زندگی و دوروبرمان بیرون کنیم

باید افراد سمی را از زندگی  و دوروبرمان بیرون کنیم

روش های شناسایی افراد سمی

• اولین نشانه ای که معلوم می کند فردی برای شما سمی است

چگونه متوجه شویم افراد دور بر مان سمی هستند یا نه ؟

• چه کسی سمی است؟

• چرا برخی افراد سمی هستند؟

• افراد سمی و بیماری

* سمی بودن مسری است

• افراد سمی باعث بروز بدترین خصائل در شما می شوند

• دشمن شما می تواند دوست دیگری باشد • افراد سمی در گذشته ی شما

* چه کسی نسبت به من و شما سمی است؟

نخستین نشانه هایی که به شما میگوید فردی می تواند برای شما سمی باشد

سالها پیش در ساکرامنتو، واقع در کالیفرنیا یک کارگاه آموزشی برای مقامات برجسته ی دولتی برگزار می کردم. در قسمتی از سخنرانی ام گفتم: «اگر کسانی در زندگی شما هستند که حامی شما نیستند و با شأن و منزلتی که شایسته ی شماست با شما برخورد نمی کنند، اجازه ندهید قسمتی از زندگی شما باشند.»

بعد از پایان جلسه آقایی خوش سیما و برازنده درحالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود به سراغ من آمد و گفت: «دکتر گلاس! شما چطور می گویید که این گونه افراد باید از زندگی ما بیرون بروند؟ دوستان بیست – سی ساله چطور؟ این بیست سی سال دوستی به حساب نمی آید؟»

من، البته همچنان که نگران حساسیت این مرد محترم بودم، پاسخ دادم: «وقتی فردی شما را آزار می دهد، شما را کوچک می کند و اجازه نمی دهد شما در بهترین حالتی که می توانید باشید و دائما حال شما را می گیرد، دیگر جایی برای احساساتی بودن نمی ماند. احساسات در خور عشق و مهربانی است؛ در خور کسانی است که اهرم های مثبتی در زندگی شما هستند. احساسات خود را برای کسانی نگه دارید که نسبت به شما با مهربانی و احترام و منزلت رفتار می کنند. احساسات تان را خرج کسانی که سعی در تخریب شما دارند و نمی خواهند به شما اجازه ی رشد دهند، نکنید.»

در ادامه ی صحبت هایم با آن فرد او شروع کرد به دفاع از نظرش مبنی بر اینکه نباید افراد سمی را از زندگی مان کنار بگذاریم. او همچنان به این باور چسبیده بود که اگر کسانی مدت های مدید در زندگی تان بوده اند، قسمتی از زندگی شما را تشکیل می دهند و نباید به راحتی آنها را کنار گذاشت.

از او پرسیدم آیا شخصی خاصی در زندگی اش هست که وقتی میگوید افراد قدیمی و سمی را نباید کنار گذاشت، آن فرد مدنظر اوست؟

او با حجاب خاصی پاسخ داد: «اگر آن فرد سمی همسر من باشد چطور؟ یعنی من باید او را از زندگی خود کنار بگذارم؟» و بعد از گفتن این جمله اشک از گونه هایش سرازیر شد و ادامه داد: «در حین صحبت شما من در مورد همسرم فکر می کردم. در سرتاسر بیست سالی که ما ازدواج کرده ایم او در حال سرزنش من و سرکوفت زدن به من بوده است. او دائم به من می گوید آدم ضعیفی هستم و هیچ وقت نمی توانم هیچ کاری را درست انجام دهم، و اغلب بر سر من فریاد میکشد.» او در ادامه به من گفت حتی با همسرش روابط زناشویی مناسبی هم ندارد چرا که همسرش دائم به او می گوید او در این روابط نیز فردی بی کفایت است.

انتقادات همسرش از او پایان ناپذیر است. حتی زمانی که اتفاق خوبی برای او پیش می آید، مثلا اگر اضافه حقوق یا تشویق نامه می گیرد همسرش هیچ گاه تحسینش نمی کند. درعوض تا جایی که امکان دارد او را کوچک می کند و سعی می کند اعتماد به نفسش را خدشه دار کند. او به من گفت که آنها حتی نزد مشاور هم رفته اند، اما هر بار با بدزبانی های همسرش به نقطه ی اول بازگشته اند. در اینجا من از این مرد محترم پرسیدم که اگر او هر راه ممکنی را برای نجات ازدواجشان آزمایش کرده و بی نتیجه بوده، اکنون جا دارد فکر کند که آیا دلش می خواهد بیست سال دیگر را نیز با بی حرمتی و سوء رفتار بگذراند یا خیر. من به او اطمینان خاطر دادم که لزومی ندارد او همچنان در نقش قربانی به این رابطه ادامه دهد، چرا که می تواند انتخاب های دیگری هم داشته باشد و لازم است تغییرات قطعی و مسلمی در زندگی اش ایجاد کند.

عاقبت گویی از خواب بیدار شد و دریافت که همسرش برای او همدم یا دوست نیست بلکه فردی بی اندازه سمی است که زندگی اش را زهرآگین کرده و سعی در تخریب باقی مانده ی اعتماد به نفس شکننده ی او دارد.

این مرد برای اولین بار در زندگی تصمیم گرفت با خودش صادق باشد، که البته این امر باعث پریشانی خاطرش شد. چرا که اغلب اوقات صادق بودن با خود تجربه ای هولناک است، به خصوص بعد از سال ها خود فریبی یا نادیده گرفتن یا انکار حقیقت، و به ویژه به دلیل رویارویی با این حقیقت که دریافته ای فردی که عمری پنداشته ای دوستش می داری، می تواند در زندگیات نقش آسیب زننده داشته باشد یا حتی برای سلامت روح و روان و جسمت خطرناک باشد.


نظر خود را اضافه کنید.

1 نظر

  1. بارانباران:

    سلام این مطلب کاملادرسته یک عده بودندکه باعث ناراحتی روحی من شدند ومن تصمیم گرفتم ولشون کنم همه گفتن این کاررانکن اشتباهه ولی من گوش نکردم درست همون سال دانشگاه قبول شدم چندسال بود هرچی امتحان میدادم قبول نمیشدم چون فکرم ازاد شد حتی ازلحاظ مالی هم خیلی پیشرفت کردم